شاگرد به استادش گفت:
تمام روز را به چیزهایی اندیشیده ام که نباید بیندیشم، به تمنای
چیزهایی گذرانده ام که نباید تمناشان را می داشتم، و به کشیدن
نقشه هایی که نباید می کشیدم.
استاد، مریدش را برد تا در جنگل پشت خانه قدم بزنند. در میان
راه، به گیاهی اشاره کرد و از شاگردش پرسید نام آن را می داند
یا نه؟ شاگرد گفت: بلادونا !
هر کس از برگهایش بخورد، از پا در می آید.
استاد گفت: اما نمی تواند کسی را بکشد که فقط تماشایش می کند.
به همین ترتیب ، تمناهای منفی نمی توانند هیچ آسیبی به تو
برسانند، اگر به خودت اجازه ندهی که فریفته شان بشوی.
نظرات شما عزیزان: